به عمقِ آب گذشته از سرم فکر نمی کنم، به کم یا زیاد بودنش اهمیت نمی دهم هنوز که غرق نشده ام، حباب ها را بیرون می دهم این آخرین کره های سرشار از زندگی ام را. به اندازه ی جایگزینی آب توی ریه هایم سنگین می شوم. چشم هایم را می بندم و انگار حباب ها اعتراف های ناگفته پیدایی هستند که خوشبختیِ غرق شدن را آسان تر می کنند
No comments:
Post a Comment