Sunday, June 2, 2013

Anti virus has been expired


خانم توی اتاق ایستاده فکر می کند من دارم درباره ی او حرف می زنم. سرش را تا آخرین درجه ای که می تواند بدون نگاه مستقیم من را بپاید زاویه دار کرده و تلف شدن وقت را به روی خودش نمی آورد.
خانم شام را کشیده توی ظرف و جلوی دوست پسرش، پرادا ولی بی اثر، از نگرانی های این روزهایش می گوید.
خانم دست دست می کند تا بالاخره کسی زودتر از او یادش بیفتد که باید استکان ها را از جلوی مهمان ها جمع کند، ببرد آشپزخانه، بشوید، خشک کند، دسته بندی کند، جا دهد توی کابینت ها.
خانم کپلِ عظیمش را موقع اتو کردن کنترل نمی کند، یک ربع بعد صدای زیرِ آزار دهنده اش را پهن می کند روی فرش ها و بعد خودش می افتد به جارو کشیدن.
آنتی ویروس ها یکی یکی اکسپایر می شوند.



No comments:

Post a Comment