قسمت هایی از خودش را برای ویرایش به من می رساند، قسمت هایی از خودم را برای ویرایش به او می سپردم
می رساندم
اینقدر خوب از آب درآمده بود که انگار مال خودم است
آنقدر خوب از آب درامده بود که انگار مال خودش است
دست های بسازِ نرمی داشت، اما تنها کسی که هیچ هنر دیگری ندارد شروع به آراستن دیگران نمی کند
اینجور چیزها را باید کاملا مرتب و منظم شده، به صف و گَرد گرفته تحویلش می دادی، وگرنه کسی که گوشه ی تیزش، یک بار حتی به اتفاق گیر کند به دنباله ی لباسش دور ریختنی است
او هم مرا بخاطر یکی از انگشتانش، بخاطر یکی از دوستانش، نه اصلا، بخاطر خودش
ایشان، لباس جدیدتان را دیده اند؟
ایشان دست های ظریفتان را بوسیده اند؟
وقتی نگاهشان نمی کردی حواسشان بوده است؟
به تمام قضاوت هایتان ضربدر ضخیم عدم صلاحیت وارد است
خوب یا بد از چشم هایم می افتند، همرنگ و کاملا هم وزن می مانند، مانده اند. بعد که دروغ می گویی با چشم های تیره، دروغ می گویی با پوست تیره، تنم را پر از رنگ های روشن می کنم، پر از چشم های روشن،. به سبک تو تنم را پر از شکوفه، به سبک خودم، به دلخواه این روزهایم پر از بیرنگی هایی که نادیدنی ام می کنند
هر روز وسوسه ی دویدن، در عرض یا طول
آدم می نویسد که کسی بخواند، بعد از راه دور بیاید نزدیک، که عاشق شوند و بمیرند
و بی توضیح است، کاش کسی بدون حرف عاشق کسی شود